۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

کتاب سبز نوشته معمر قذافی

 

 

 

یک کتاب یک نویسنده

کتاب سبز در دوره جوانی معمر قذافی در دو بخش، فصل اول حل مشکل دموکراسی (قدرت مردم) و فصل حل مسئله اقتصادی (سوسیالیزیم) نگاشته شده است و بمدت چند دهه این کتاب در مدارس لیبی در کنار قرآن تدریس می‌شود. کتاب سبز معمر القذافی در ایران در چند قطع جیبی و نیم جیبی در ۱۲۸ صفحه با جلد سبز رنگ در تیراژ گسترده با حمایت کاغذ دولتی جمهوری اسلامی ترجمه و منتشر شده است.

قذافی در این کتاب نوشته است : « کتاب سبز راه حل نهایی مشکل  وسیله حکمرانی را تقدیم می دارد وبه مردم نشان می‌دهد  تا دوره‌های دیکتاتوری را پیموده و به دموکراسی واقعی برسند و دموکراسی  مستقیم را تحقق بخشند.»

در فصل  اول  دیکتاتور لیبی درباره دموکراسی می نویسد: «وسیله  حکمرانی نخستین مسئله سیاسی است که در برابرجمعیت‌های بشری عرض اندام می‌کند.»

قذافی  به دموکراسی  ایراد می‌گیرد و می‌نویسد: «مجادله سیاسی  که به ظفر یک کاندید با ۵۱ درصد ارا منتج می‌شود به یک حکومت دیکتاتوری منتهی می‌گردد که به لباس دمکراسی جلوه داده شده است چه ۴۹ درصد انتخاب کنندگان تحت سیطره ان وسیله حکمرانی قرار می‌گیرند که برای ان رای نداده‌اند بلکه بر انها تحمیل شده است، این دیکتاتوری است. »

معمر القذافی همه نظام‌های سیاسی موجود در جهان را دیکتاتوری می‌خواند  در بخش دیگری، نویسنده پارلمان‌ها را ستون دیکتاتوری می‌نامد که مردم را به دروغ نمایندگی می‌کنند و یک راه حل گمراه کننده برای دموکراسی هستند.

قذافی حزب را یک دیکتاتوری معاصر می‌داند و حزب را حکومت یک جز بر کل معرفی می‌کند و تازه ترین وسیله دیکتاتوری معرفی می‌کند و معتقد است حزب یک دموکراسی تقلبی است که نظام حزبی دموکراسی را سقط می‌کند

 قذافی در مورد طبقه  می‌گوید نظام سیاسی طبقاتی مانند نظام حزبی، قبیله‌ای و فرقه‌ای است.

پیرامون استصواب آرا چنین می‌نگارد : «استصواب آرا در برابر دموکراسی  فریبی بیش نیست  و رای‌گیری در مجالس به شیوه آری و خیر را نظام  بسیار ظالمانه دیکتاتوری می‌داند.»

قذافی به کمیته های مردمی انقلابی اعتقاد دارد و می‌گوید تمام تاسیسات عامه باید از طرف کمیته‌ها ی مردمی اداره شو.

نویسنده قانون را وسیله حکمرانی دیکتاتوری می‌داند و می‌گوید: «قانون اساسی را  انسان  ساخته است و برای خدمت به منافع آنها  بوجود می‌آید و آن طبیعی نیست.» وی تنها قوانین دینی را مظهر حیات طبیعی می‌داند.

قذافی درمورد مطبوعات بیان می دارد: «روزنامه‌ها تحت مالکیت یک فرد هستند، مال او هستند و نظر افکار عمومی را نمایندگی نمی‌کنند و برای همین ازنظر دموکراسی نباید اجازه داد وسایل نشر و اطلاع  در اختیار یک فرد و حزب باشد و روزنامه باید توسط کمیته‌ها منتشر شود که نماینده جامعه هستند.»

 در فصل دوم، معمر القذافی به حل مسائل اقتصادی  می‌پردازد  و می‌نویسد: «کتاب سبز به حل مساله تولیدات مادی اکتفا نمی‌کند بلکه در عین حال، راه و روش کلی همه جانبه‌ای  را جهت حل و فصل تمام مسائل بشریت را ترسیم می‌کند و بدین ترتیب راه نجات مادی و معنوی را که عامل  مهمی در تحقق خوشبختی و سعادت بشری هستند نشان می‌دهد.»

این کتاب بسیار کوچک  به مدت چند دهه در کشور لیبی پیاده شده است و نتیجه‌ای  که امروز از اجرای این کتاب بدست امده است، بیانگر نارضایتی گسترده مردم  در کشور لیبی از دیکتاتوری معمر القذافی  است که خواهان سرنگونی دیکتاتوری ۴۲ ساله وی هستند.

دیکتاتور برو گمشو

 .

 این نوشته پیشتر در خودنویس منتشر شد


۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

ستاره سبز


 در ژرفای درونم آنچه مرا به خود وا می دارد نگاشتن  درباره ستاره سبز است . ستاره هایی که تاکنون دیده بودم همگی سرخ فام بودند .
ستاره در برابرم بود بدون هیچ چشمکی خیره بر من می درخشید .  از پیدایش در برابر چشمانم گمان بردم که سرچشمه ی شراره ای از اتش پاک است که رفته رفته پرتو سبز رنگش , افزون تر گشته است .
باورش برایم سخت بود که ستاره ای سبز بدرخشد و چشمکی هم نزند . دیر زمانی بود که به هستی ستاره خو گرفته بودم .
ستاره سخن می گفت . ستاره ای به رنگ سبز فریاد می زد . هنگامیکه  سخن می گفت : هیچ تغییری در رنگ و پرتوش نبود .
من هم آوایی از ستاره نمی شنیدم ولی باور داشتم که ستاره در همه دوران یک واژه را بر زبان می اورد به امید اینکه گوشی برای شنیدن  واژه اش پیدا کند . دریغ که کسی ستاره سبز را نمی بیند تا گواهی باشد بر کوشش من که چندی است  ستاره سبز را  دیده ام نمی دانم چه می گوید و چه آوایی دارد و چه واژه ای  را پژواک می کند .
ستاره سبز هنوز در اسمان است و واژه اش را در کهکشان فریاد می زند.


۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

قدرت بت الله بیشتر است یا الله ساختگی محمد بن عبدالله

محمد بن عبدالله زمانی بدنیا امد یک کافر حربی بود  و در خانواده ای بت پرست زاده شد و گفته میشود درسالی که بدنیا امد ابرهه سپاهی به قصد نابودی معکب مکه برای نابود کردن بتها از یمن  فرستاد  که توسط نفرین بت الله , پرندگان  ابابیل به سپاهش تاخت و مانع نابودی  معکب  کعبه شد . الله هنوز بتی بود در بتکده کعبه  و قدرتی بیشتری از الله ساختگی محمد داشت  . بت الله حافظ  اصلی مکه تا پیش از الله ساختگی محمد بن عبدالله بود . ولی الله مکه بارها  در زمان امویه  نتوانست جلوی اتش سوزی را بگیرد و در ابتدای  قرن بیست نیز سیلی مکعب کعبه را  در بر گرفت .ولی اگر بت الله در بتکده کعبه بود این بلایا سر این مکعب نمی امد .  ایا الله ساختگی محمد که نمی تواند خانه خودش را حفظ کند می تواند اکبر باشد  . الله  محمد  یک اصغر است و بت الله از الله ساختگی محمد اکبرتر است و زمانیکه می گوید الله اکبر در حقیقت به بت الله  بی احترامی کرده اید . محمد برای همین با بت الله لج کرد و آن را در اولین فرصت شکست . ولی ما باد یاوری این بت عظیم و کبیر می گویم همانا بت الله اکبر است و الله ساختگی محمد اصغر است .    

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

تجدید بیعت با آرمانهای اهریمن خمینی گجستک


سفرنامه زیارتنامه اهریمن
هرکاری کردم , زیارت  گور اهریمن خمینی را بپیچونم , فایده نداشت .
- ( خواهران  دراین مینی بوس  وبرادران در مینی بوس سبز ه و اولی )
در صندلی اخر مینی بوس کنار چند تا از مرتدان شرکت نشسته بودم و مدام لعن و نفرین به جانی اهریمن خمینی جانی می فرستادیم . در صندلی کنار راننده , یکی از کارمندان حراست نشسته بود و مشغول دم دادن برای صلوات برای روح پرفتوح اهریمن خمینی بود ولی انگار  صدای  جز دهن نامبارک خودش و دو سه نفر دستمال بدست در نمی امد .
 وقتی اتوبوس به اتوبان بهشت زهرا رسید یاد خدعه های ننگین اهریمن خمینی گجستک افتادم  :« اب و برق را مجانی می کنیم  , اتوبوس را مجانی می کنیم , شما را به مقان انسانیت می رسانیم , معنویت را .... »
گنبد طلایی اهریمن از ابتدای اتوبان پیدا بود .لعنتش باشه , سید هندی  یه لاقبا  که افتخارشون  این بود که مردک توحسینه کاه گلی جماران خبر مرگش زندگی می کرده  بعد از بیست ویک سال که به درک رفته , هنوز دارند خشت خشت طلا تو گورش می کنند . قبرستون  بهشت زهرا را واقعا اباد کرد . نور به قبر محمد رضا شاه بتابه , رفت و ندید این جرثومه اهریمن خمینی گجستک چه جوری قبرستونها را اباد کرد . 
کارمند حراست که به خواب رفته بود  تا چشم خمارش به گنبد اهریمن سید روح الله افتاد باز طلب گدایی صلوات برای گورش کرد .ول کن نبود تا لحظه پیاده شدن  , صلوات برای عمه  اهریمن , صلوات برای بچه گور به گور شده اهریمن , صلوات برای سید علیل  , صلوات برای کسانی که اهریمن خمینی در طول هشت سال جنگ بی ثمرش کشته بود  . صلوات ... صلوات 
یاد دوران مدرسه اقتادم که مثل الان به صورت اجباری سوار  اتوبوس می شدیم و درس و مشق را تعطیل می کردند و از صبح زود  می رفتیم سر قبر خمینی خدعه گر  , با این تفاوت بیابون  دیروز بهشت زهرای تبدیل شده به صدهها ساختمان و بارگاه و هنوز هم مشغول ساخت وساز بودند وحسابی گنبد و مناره های  گور اهریمن سید روح الله را طلایی کرده بودند . چند تا حرم نحس برای الاغهای دیگر درحال ساخت بود. هر ننه مرده اویزونی که یه سنگ روی قبرش بود براش بارگاه و حرم ساخته بودند .
بعد از پیاده شدن  چند نفری هم که در راه بودند مشغول لعن و نفرین اهریمن سید روح الله بودند . با این همه خرج میلیارد دلاری برای گور به گور شده اهریمت سید روح الله  گورش خیلی خلوت بود  به جز زایرین اجباری شرکت  , چهار پنج تا افغانی  تو محوطه بودند . سه چهار تا پیر زن چادری که احتمالا مادر کشته های جنگ اهریمن خمینی با اهریمن حسین عراقی بودند که بعد از زیارت قبر پسرشون یه سری هم به گور اهریمنی زدند که باعث کشته شدن فرزندشون شده بود .
به هنگام ورود به گور اهریمن سید روح الله تدابیر  امنیتی برقرار بود  و مشغول وارسی بودند .داخل حرم هم به جز اجباری ها  شرکت کسی نبود . ترجیح دادم به جای دیدن ضریح نکبتار اهریمن خیمنی  در محوطه بمانم و جور دیگری اهریمن را زیارت کنم و به سرویس بهداشتی wc رفتم و ناگهان در سیفون تمثالی از اهریمن خمینی  دیدم  . عجیب بود  مجسمه ای از اهریمن خمینی ساخته بودم . البته فقط تونستم عمامه سید  روح الله خمینی را بسازم  و پس چند دعا برای روح پرفتوحش ,  سیفون را روی ایشان کشیدم .
معجزه ای شکل گرفته بود  و اینجوری شد که اهریمن خمینی را در سرویس بهداشتی ایشان  زیارت کردم و با ارمانهای این بزرگوار با ساختن عمامه اش در کنار گورش تجدید بیعت کردم و چه ارزوی از این بزرگتر که اهریمن خمینی را در کنار قبرشان  ببینی و با ایشان تجدید بیعت کنی .  بالفور زیارت خمینی را به پایان رساندم و دستهایم را شستم و با ارسال پیامکی  به سرپرست   از  بهشت زهرا  خارج شدم و با مترو به تهران برگشتم .
 لذا  برای اینکه رنج سفر متحمل نشوید هرگاه به wc میروید  به ملاقات خمینی بروید و با ساخت عمامه ایشان یادی از این بزرگوار بکنید  
در اینجا سفرنامه اهریمن خمینی به پایان رسید .