پرسش های شب قبر خیلی سخت بود ولی با استمداد از امام سجاد همه را جواب دادم . باور کردنی نبود فرشته من را در اغوش گرفت و به بهشت وارد کرد . فرشته گفت همانا پاداش مومنان جنت وعده داده شده است .
جنت همان توصیفی بود که در قران کریم امده است . رودهای روان زیر پایم بود . میوه های زیادی بر روی درختان بود همین طور مغ بچگان نزد بهشتیان می امدند وشراب می دادند . جای بسیار باصفایی بود . بار دیگر الله را شکر کردم .
یکی از دوستان قدیم را پیدا کردم , مرا با چند حوری که همیشه باکره می شدند اشنا کرد . سکس پارتی در بهشت بهترین تفریح برای مومنان است . بهترین لذتی نصیب مومن می شود سکس با حوری ها 9 ساله بهشت بود تنوع در سکس با چند میلیاردحوری موجب میشد دلزدگی بوجود نیاید . همه اولیا و اوصیا بودند . برای اولین بار سلمان فارسی در یکی از بهترین قصرهای بهشت چند میلیون حوری داشت را زیارت کردم .
علی ابن ابی طالب در بهترین طبقه جنت همراه چند میلیارد حوری در بزرگترین قصر جنت زندگی می کرد که قرار بود در رکوردی جدید بزرگترین سکس گروپ بهشت را ترتیب دهد و از من هم دعوت شد به خانه علی ابن بی طالب بروم .
قصر امام علی خیلی وسیع و بزرگ بود . در تالار اصلی چند میلیارد حوری اماده بودند با مومنان سکس کنند , بعد از خوردن شراب از دست غلام بچگان قصر امام علی به سمت یکی از اتاقهای قصر رفتم . در را باز کردم و هنگام ورود حوری بسیار زیبایی نزدم امد و مرا در اغوش گرفت . حوری خود را فاطمه زهرا دخت نبی اکرم ( ص) نامید که تعجب برانگیز بود اولین زن علی ابن ابی طالب در جنت به شکل حوری در آمده بود .
فاطمه خیلی شهوتی و حشری شده بود , فاطمه از اینکه در چند هزار سال گذشته اجازه سکس نداشته بود ابراز گلایه کرد و گفت بعد از اینکه با لگد عمر لعنت الله علیه کشته شدم و به بهشت امدم با اصحاب پدرم زندگی خوبی داشتم و هر روز با صحابه صدر اسلام هم خوابه می شدم تا اینکه علی هم توسط ابن ملجم ملعون کشته شد . علی به محض ورود به جنت گفت : خوش ندارم فاطمه با مردی هم خوابه شوی و مرا چند هزار ساله در اتاق زندانی کرده است ولی خودش هر روز با چند میلیون حوری سکس می کند . حتی به الله اعتراض کردم ولی علی حتی فرشته های پیک را خریده و اجازه نمیده با الله و پدرم در اتباط باشم . پدرم که چند میلیارد حوری شبیه عایشه دارد و حتی به من هم فکر نمی کند .
فاطمه داستان جانسوزش را برایم تعریف کرد و از من خواهش کرد با هم فرار کنیم و در قسمت دیگری از بهشت زندگی کنیم ولی در همین هنگام در اتاق باز شد . یا الله خود علی ابن ابی طالب بود قمه اش را در دست گرفته بود و « هیهات من الذله » سر می داد و به سمت من حمله ور شد تیغ سرد را بروی بدنم حس کردم وقتی بیدار شدم دست سرد علی هنوز بر روی بدنم بود .
--------------
علی گفت :« چته اینقده شلوغش کردی گارداش آسایشگاه را گذاشتی روسرت . فاطی کیه دیگه ....»
--------------
رسیده بود بلایی اما به خیر گذشت امام علی قول میدم اگر بیام بهشت حتی به فاطمه هم فکر نکنم .