۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

سکس با حضرت فاطمه زهرا


پرسش های شب قبر خیلی سخت بود ولی با استمداد از امام سجاد همه را جواب دادم  . باور کردنی نبود فرشته من را در اغوش گرفت و به بهشت وارد کرد . فرشته گفت همانا پاداش مومنان  جنت وعده داده شده است . 
 جنت همان توصیفی بود که در قران کریم امده است  . رودهای روان زیر پایم بود . میوه های زیادی بر روی درختان بود همین طور مغ بچگان نزد  بهشتیان می امدند وشراب می دادند . جای بسیار باصفایی بود . بار دیگر الله را شکر کردم .
 یکی از دوستان قدیم را پیدا کردم , مرا با چند حوری  که همیشه باکره می شدند اشنا کرد . سکس پارتی در بهشت بهترین تفریح برای مومنان است . بهترین لذتی نصیب مومن می شود سکس با حوری ها 9 ساله بهشت بود تنوع در سکس با چند میلیاردحوری  موجب میشد دلزدگی بوجود نیاید . همه اولیا و اوصیا بودند . برای اولین بار  سلمان فارسی در یکی از بهترین قصرهای بهشت چند میلیون حوری داشت را زیارت کردم . 
 علی ابن ابی طالب  در بهترین طبقه جنت همراه چند میلیارد حوری در بزرگترین قصر جنت زندگی می کرد که قرار بود در رکوردی جدید  بزرگترین سکس گروپ بهشت را ترتیب دهد و از من هم دعوت شد به خانه علی ابن بی طالب بروم .
قصر امام علی خیلی وسیع و بزرگ بود . در تالار اصلی چند میلیارد حوری اماده بودند با مومنان سکس کنند , بعد از خوردن شراب از دست غلام بچگان  قصر امام علی به سمت یکی از اتاقهای قصر رفتم  . در را باز کردم  و هنگام ورود حوری بسیار زیبایی نزدم امد و مرا در اغوش گرفت . حوری  خود را فاطمه زهرا دخت نبی اکرم ( ص) نامید که  تعجب برانگیز بود  اولین زن علی ابن ابی طالب  در جنت به شکل حوری در آمده بود .
فاطمه خیلی شهوتی و حشری شده بود , فاطمه از اینکه در چند هزار سال گذشته اجازه سکس نداشته بود ابراز گلایه کرد و گفت بعد از اینکه با لگد عمر لعنت الله علیه کشته شدم و به بهشت امدم با اصحاب پدرم زندگی خوبی داشتم و هر روز با صحابه صدر اسلام  هم خوابه می شدم تا اینکه  علی هم توسط ابن ملجم ملعون  کشته شد . علی به محض ورود به جنت گفت : خوش ندارم فاطمه با مردی هم خوابه شوی و مرا چند هزار ساله در اتاق زندانی کرده است ولی خودش  هر روز با چند میلیون حوری سکس می کند .  حتی به الله اعتراض کردم ولی علی حتی فرشته های پیک را خریده و اجازه نمیده با الله و پدرم  در اتباط باشم . پدرم که چند میلیارد حوری شبیه عایشه دارد و حتی به من هم فکر نمی کند .
 فاطمه داستان جانسوزش را برایم تعریف کرد و از من خواهش کرد با هم فرار کنیم و در قسمت دیگری از بهشت زندگی کنیم ولی در همین هنگام در اتاق باز شد . یا الله خود علی ابن ابی طالب  بود قمه اش را در دست گرفته بود و « هیهات من الذله » سر می داد و به سمت من حمله ور شد تیغ سرد  را بروی بدنم حس کردم  وقتی بیدار شدم دست سرد علی هنوز بر روی بدنم بود .
 --------------
علی گفت :« چته  اینقده شلوغش کردی گارداش آسایشگاه را گذاشتی روسرت . فاطی کیه دیگه ....»
--------------
رسیده بود بلایی اما به خیر گذشت امام علی قول میدم اگر بیام بهشت حتی به فاطمه هم فکر نکنم .

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

دردهای فراموش نشده 1400ساله گبرک

دختر چند روزی بود بین رجال دست به دست چرخیده بود . این بار دخترک با یک شمشیر مبادله شده بود . رجلی که اینک مالکش شده بود  قدی کوتاه وشکمی ستبر داشت . سری کچل و ریش بلندی داشت که بروی گونه اش چاک زخمی قدیمی از جاهلیت خوش می درخشید و صورتش را وهم ناک کرده بود و با چشمهای سیاه خون آلودش ترس را در دل دخترک می کاشت .
 برای دخترک هنوز پذیرفته نبود که با چنین انسانهایی روبرو شده است و گویی در کابوسی ابدی در کتار اهریمن زیست می کند .
در خیمه رجل چند تن از زنان و دخترکان دیگر در نوبت والی بودند . رجل با حرارت تکلم می کرد و از تملک شدگانش خواسته بود وی را والی بخواننند و تشهد به جا آورند .
دخترک در نیمه هوشیاری و از ترس گواهی نارسایی بدون آنکه دریابد چه معنایی دارد بر زبان جاری ساخت. نگاه سراسر خیره رجل مانند عفریت خشکسالی ,  غم و اندوه را بر چهره دخترک به همراه می آورد .
 دختری همسن و سال خودش نیز همچون او خانواده اش را در یورش رجلان پابرهنه از دست داده بود و از والی گفت : « خوش ندارد بیرون خیمه  موهایت بازبماند و سفارش کرده است  زبان عجم را فراموش کنیم و به زبان والی تکلم کنیم و ایین والی را تبعیت کنیم . »
 رجل به جامهای نقره ساسانی علاقه مند بود . والی بعد از برپایی نمایش ظهر در معامله ای یکی از کنیزانش را با جام نقره ای مبادله کرد و به خیمه بازگشت و نوید داد به زودی به دیارش خواهند رفت و بار دیگر تاکید کرد آیین حنیف والی را فرا بگیرند .
رجل از دختر پرسید چه نام داری ؟ یکی از زنان که به عربی مسلط بود از دختر پرسید نامش را بگوید . دختر نام نرگس را بر زبان اورد .
رجل نام نرکس ,  نرقس و نرکس را  تکرار کرد و گفت :« از این پس نامت نرجس است
نرگس در موقعیت مناسبی توانست خنجری در لباسش پنهان کند و منتظر راهی برای فرار بود .
رجل بعد از برپایی نمایش شب  .
 به کنیزانش نزدیک شد و اشاره کرد برای نکاح آماده باشند . فرصت خوبی برای نرگس بود , تا از شر رجل و عقاید اهریمنی اش رها شود .

 رجل با یکی از کنیزان در بستر بود که نرگس توانست گلوی رجل را با خنجر زخمی کند ولی توان فرو کردن کامل خنجر را پیدا نکرد و ضربه رجل نقش بر زمین شد . رجل صدای گنگی سر داد ولی خیلی زود صدایش قطع شد و بیهوش در بستر افتاد و به دیار اهریمن رهنون شد و به گواهی دهندگان پیوست .
 بعد از برپایی نمایش صبح به جماعت  مقدمات آیین توحش سنگ برگذار شد .
 جسد سنگسار شده نرگس هنوز در بیابان رهاست.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه

طرف تو مکه بدنیا آمده و درگذشته ولی بعد از 1400 سال در ایران چند هفته را ایام فاطمیه نامگذاری کردند و یه روز هم تعطیل رسمی کردند !


بعد هم مهمترین کارش این بوده قمه خونی شوهرش را که باهاش سر میبریده را حسابی تو تشت میشسته  و از سن 9 سالگی تا هیجده سالگی  به دستگاه تولید مثل حضرت و امام مشغول بوده!!!
 بعدهم  نه قبرش تو عربستان معلومه و نه کسی یادشه این مامان معصوم وجود داشته و در بلاد سنی مذهب نه مراسمی براش می گیرند و نه هفته ای براش نامگذاری می کنند و حتی یک ثانیه  هم برای مرگ یا تولد فاطی تعطیل نمی کنند . !

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

پس مانده های گوز 57

در هیاهوی هیچ , برای واپس گرایی اسلامی , کژی و نکبت و سوگ چیره گشت 
 چند نسل سوختند در آتش بی خردی , هان که می خوانی این سخن
آگاه باش که گوزیدن مردمی در نابه هنگام 57 , برجای ماند پس مانده ای از 57
پدید آمد فرهنگی عرب زده , سرگردان در میان ایرانیت و اسلامیت 
نسل ها چون جایگزین پسین شدند , گویی نبود اندیشه ای در پیشرفت 
همه بود که چه کنم , چه بپوشم , چه بخورم , تا تنی به اسایش گذارنم 
شکوه و بزرگی شده در اینکه چکونه گلیمی ز آب بیرون کشم 
پس مانده های گوز 57 شد اسیر توهم دود و ترس و شهوت نمایی
نبود میان پس ماندگان 57 خردی , همه شده بود خود پرستی 
هز از چندی اژدهاگ می کرد انتخاباتی , می افکند تخم شور بین پس مانده ها
 همه می شد که چه کنم انتخاب , از جانب چه کس کنم حمایت 
 می افتاد در چرخه اهریمن , در پی گمراهی می کرد انتخاب 
 آژدهاک پیشین می کرد خدعه و نیرنگ , در ده سال بود همین
اژدهاگ پسین همین بسنده که روی اهریمن را می کرد سفید 
 ....
درود بر ایران زمین شد ورد زبانم  
جاوید ایران زمین