احتمالا داستان کشتی نوح را شنیده اید . در بخش از داستان افسانه ای طوفان نوح آمده است که نوح پس از ساخت کشتی و جمع آوری حیوانات پسرش را دعوت می کند در کشتی نوح همراه حیوانات سورا شود تا از عداب مسخره آلهی نجات یابد که با خنده پسرش مواجه می شود .
پسر نوح به پدرش می گوید :
« برو به جهنم ! کسی کمک تو و آن شیاد جنایتکار را نمی خواد , من آزاد هستم , نه بنده توهمات و موهوماتی که در سر تو رفته . »
بعد از بارش باران و بالا آمدن آب بروی سطح زمین , پسر نوح بروی یک الوار شناور است که نوح به پسرش می گوید :
« به کشتی من بیا و نجات پیدا کن ! »
پسر نوح در پاسخ می گوید :
« حاضرم بمیرم ولی در کشتی خدایی که تحمل دگر اندیشی را ندارد وارد نشوم . ننگ بر خدای ستمگرت که تنها به جرم خداناباوری , میلیونها انسان را که در بین شان کودکان چند روزه است را نابود می کند . میلیاردها جانور , حشره و گیاهان و درختان را به زیر می برد و نابود می کند . این خدا نیست این اهریمن است »
پسر نوح نفسی تازه می کند و ادامه می دهد :
« پدر از تو می خواهم از سرشت اهریمن دوری کنی و اهریمن را یاری نکنی . من میمیرم ولی ذلت و خواری پناهندگی به اهریمن را نمی پذیرم .»
بخش بزرگی از جوانان امروز جهان دیگر به اهریمنی که نوح می پرستدید اعتقاد ندارد و حاضر است بمیرد ولی سوار کشتی حماقت نوح نشود .