جمعیت خران صبر پیشه کردند چند ماه تا ماه هلال شد ,
رمضان از پی شعبان درامد . از بهر این ماه ریا و گناه رهسپار گشت به اندرون . کیست که نداند رمضان چیست , ماهیست به سیاهی کون ماهی , دردیست به بزرگی اورست , هر سحر در این ماه شد صدای نکیر الاصوات مزاحم خواب ؛ رمضان امد و عرعر سحرگاهی موذن افزون گشت . خر امد و صدای عرعر اورد . ای بر پدرت لعنت موذن که نیمه شب خواب را حرام می کنی . مردک مگر ازار داری , تو را از بهر مردم ازاری در نیمه شب چه سود , مگر در ماتحتت آتش برافروختند که سحرگاهان عربده سر می دهی . مرده شور خودت و پیغمبرت را بردند , شاشیدم در سحری ات . نجاست سگ بر افطارت , که اگر فردا بازهم مرا از خواب سحرگاهی بیدار کنی !