نی زار در صدای جیرجیرکها و غوکها غرق شده بود . تا دمدمه های سحر آوای غوکها محو شده بود و تنها جیرجیرکها مشغول جیرجیر کردن بودند .
جیرجیرک مسلمان اخرین جیر را با « الله اکبر» همراه با بالا امدن خورشید می کشید .
محمد جیرجیرک از وقتی به اسم مشرف شده بود بعد از اقامه نماز شب تا بامداد مشغول کام جوی حلال از کنیزانش بود .
محمد جیرجیرک تا اقامه نماز ظهر می خوابید و بعد از تناول برگ سبز نی ها گشتی در برکه می زد و موجودات را بع دین حنیف اسلام دعوت می کرد و بیشتر بدنبال جانوران دختر می گشت و اسلام را برانها عرضه می کرد .
در یکی از روزها عصر هنگام دختر حاکم قورباغه ها را برروی برگ نیلوفر ابی دید به سراغش رفت و اسلام عزیز را بر حاکمزاده غور عرضه کرد و از مزایا و محاسن اسلام گفت و از عدالت اسلام و برابری زن و مرد در اسلام گفت و ساعتها از اسلام جیر جیر کرد تا حاکمزاده خانم غور شیفته و واله اسلام شد .
محمد جیرجیرک همان لحظه با جاری کردن صیغه , حاکمزاده غور را به نکاح خود دراورد . دو قورباغه که شاهد ماجرا و این نکاح فرخنده بودند سریع به غور حاکم خبر دادند .
غور حاکم ناراحت و عصبانی به سمت خانه محمد جیرجیرک رفت و به سربازانش دستور داد سر از تن محمد جیرجیرک جدا کنند که با مخالفت حاکمزاده خانم غور مواجه شد و به گریه افتاد و از علاقه اش به اسلام راستین گفت که با رضای خودش به نکاح محمد جیرجیرک درامده است و اسم خود را به فاطمه تغییر داده است .
غور حاکم بسیار متعجب شده بود محمد جیرجیرک را به مقر حکومت اورد و از اسلام جویا شد و به فضل الهی بعد از نیم ساعت علاقه مند به اسلام شد و اسلام اورد و دستور داد همه قورباغه ها اسلام بیاورند .
اینگونه شد که محمد جیرجیرک با ازدواج با دخرت حاکم همه قورباغه ها را مسلمان کرد .