علی با دستارش عرقش را پاک کرد و گفت :
هرمومنی از این درد که خلخال از پای زن یهودی درآمده است بمیرد ثواب کرده است . من وقتی شنیدم سپاه اسلام این عمل فجیع را مرتکب شده است خیلی ناراحت شدم . شاید هم از این غصه بمیرم . ( در اینجا علی چند اشک از خود ساطع کردند ) و ادامه داد : بگذریم والی ری بیا تو
پرده به کناری رفت و والی ری به ام القرای جهان اسلام وارد شد .
والی ری بعد از ابراز ارادت گفت :
علی اقا ولی امرمسلمین بلاد , مجوسان عجم ری و اصفهان سرناسازگاری برداشته اند و فرمانبرداری نمی کنند .
علی گفت :
موالیان گستاخ که والی را شاکر نباشند خونشان مباح است . اقتلوا کنید جانم . به الله سوگند لحظه ای درنگ نباید کرد برگردید و همه معاندان محارب به ولایت اعراب را از دم تیغ بگذرانید . همانا الله یاورتان باشد . براستی جهاد اکبر می کنید .
والی ری به شتاب به ایران بازگشت .علی چراغ بیت المال را خاموش کرد و چراغ شخصی خودش را روشن کرد و گیوه هزار پینه دوخته اش را در اورد و پینه هزار و یکم را نثار گیوه اش کرد و سپس چراغ شخص را خاموش کرد و دوباره چراغ بیت المال را روشن کرد و به ادامه کار حکومتی پرداخت .