علی نصف شب کیسه غذا را درمحله فقیر نشین کوفه که مردانش در جنگ های پرثمر علی به درجه رفیع شهادت نایل شده بودند برد و مخفیانه مواد غذایی را توزیع کرد .
علی هنگام پخش مواد غذایی از اینکه یکی از کنیزانش مرده بود غصه دار بود و بدنبال جایگزین مناسبی برای کنیزش بود . سنگینی کیسه را فراموش کرده بود .
چند قدم برنداشته بود که در روشنایی مهتاب از دیوار خانه خرابه ای چشمش به دختر بچه 9 ساله ای افتاد که ارام خوابیده بود . یاد کنیزش افتاد . علی برای اینکه عدالت را بین کنیزانش رعایت کرده بود . دهها کنیزش را به یک چشم می نگریست . هرچند سخت بود .
فردا صبح پس از رتق و فتق امور حکومت اسلامی عربی که از غرب هند تا شامل افریقا را شامل می شد پرداخت و سپس به خواستگاری دختر 9 ساله رفت .
پدر دختر یکی از سربازانش بود که به هوای غنیمت در جنگ جمل به شهادت مفتخر شده بود . مادرش هرچند دل خوشی از علی نداشت ولی از اینکه ولی امر اعراب و مسلمین به خواستگاری دخترش امده بود خوشحال بود و راضی شد دخترش به نکاح علی دراید. ولی الله امانش نداد و به شهادت نایل شد .
علی همانند محمد مردی عادل بود که عدالت را بین زنان و کنیزانش رعایت می کرد . بعد از فوت فاطمه زهرا علی هم سیره رسول اکرم را در پیش گرفت و تا لحظه ضربت از سوی ابن ملجم ( بهمن جازویه ) بدنبال زن و کنیز بود تا نکاح کند .